دررسانه ها:آيا اقدامات لاجوردي مورد تائيد امام خميني (ره) بود؟
یزدفردا : گزارش هاي متعددي در مورد آقاي لاجوردي به امام داده بودند و امام خيلي ناراحت شده بودند. مي گويند در جلسه اي كه آقاي لاجوردي رفته بودند تا درباره آن گزارش توضيح بدهند، در ابتدا ابروهاي امام درهم بود و به شدت ناراحت بودند، ولي هرچه آقاي لاجوردي توضيح بيشتري مي دادند، چهره امام بازتر و بازتر مي شد.

اشاره:

در روزهاي گذشته گفت وگويي از آقاي مجيد انصاري با سايت جماران منتشر شد كه در آن آقاي انصاري ادعاهايي را در مورد بركناري شهيد لاجوردي از دادستاني انقلاب تهران مطرح ساخته بود. وي مدعي شد لاجوردي توسط حضرت امام(ره) از سمت خود در دادستاني بركنار شده است. وي در اين باره مي گويد: «مرحوم لاجوردي خدمت حضرت امام رفته بودند و در آنجا از جنايت هاي منافقين صحبت كردند و گزارش مفصلي خدمت امام دادند، امام فرمودند: «آقاي لاجوردي اگر جمهوري اسلامي به دست اينها(منافقين) ساقط شود بهتر از آبروي اسلام است كه با اين كار ها (خودسري هاي داخل زندان) برود. شما برويد مسئوليت را تحويل دهيد.» چون آقاي لاجوردي مسئوليت را تحويل نمي دادند.»

اين اظهارات واكنش هايي را به همراه داشت و برخي از مطلعان امر نسبت به اين اظهارات واكنش نشان دادند كه از آن جمله مي توان به مرتضي بختياري، وزير دادگستري و از همراهان شهيد لاجوردي اشاره كرد كه در گفت وگو با «سياست نامه» ضمن رد سخنان حجت الاسلام مجيد انصاري، اظهارات وي را نادرست خواند.

اظهارات مجيد انصاري در حالي است كه وجود اسنادي نشان مي دهد حضرت امام از بركناري شهيد لاجوردي بي اطلاع بوده اند و پس از شنيدن خبر آن هم ناراحت مي شوند.

از جمله آنها خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 63 است كه در 17بهمن ماه به اين موضوع اشاره كرده و از قول مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج احمدآقا مي نويسد: امام از بركناري آقاي لاجوردي بي اطلاع بوده اند و پس از شنيدن آن اظهار نارضايتي كرده اند.

¤ ¤ ¤

شهيد سيداسدالله لاجوردي از جمله جوانان پرورش يافته در مكتب حضرت امام(ره) بود كه مبارزه را با آشنايي با خانواده شهيد اماني و هيئت هاي موتلفه آغاز كرد.

وي اولين تجربه دستگيري را در ماجراي 15 خرداد 42تجربه كرد و تا پيروزي انقلاب اسلامي سال ها در زندان ستمشاهي به سر برد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي وي به اصرار شهيد بهشتي دادستاني پرونده اعضاي گروهك فرقان را به دست گرفت و چند ماه بعد و از 20 شهريور 1359 با نظر مساعد امام خميني و پيشنهاد آيت الله بهشتي دادستان انقلاب تهران شد . وي به تعقيب و خنثي كردن توطئه هاي گروهك هاي معاند سياسي، به ويژه گروهك فرقان و منافقين پرداخت و در اين زمينه تلاش هاي فراواني كرد.

اسدالله لاجوردي پس از خاتمه پرونده فرقان و پيشگيري از ادامه ترورها توسط اين گروهك، مسئوليت دادستاني انقلاب تهران را تا سال 1363 برعهده گرفت. لاجوردي با توجه خاص به اهداف منافقان كه روي احساسات جوانان سرمايه گذاري كرده بودند، مردم را متوجه ايده هاي التقاطي و ضد فطري سازمان منافقين مي كرد و به دليل نفوذ كلام و قدرت در بحث، باعث مي شد كه بسياري از عقايد تروريستي بازگردند.

او معتقد بود كه اگر كسي توبه كرد بايد از مواهب توبه بهره مند شود و اگر كسي به روي نظام اسلحه كشيد به سزاي خود برسد. حتي بسياري از آنها كه دست شان به خوني آلوده نبود و توبه كرده بودند در اثر اين رفتار او به انقلاب علاقه مند شده و برخي از ايشان پس از آزادي در جبهه ها حضور يافته و به شهادت رسيدند.

گروهك ها كه با رفتار اسلامي و مقتدرانه او مجال هيچ گونه فعاليتي نداشتند با فشارهاي بسيار زيادي كه از سوي باند مهدي هاشمي و از طريق آيت الله منتظري وارد ساختند، براي بركناري اش مي كوشيدند. يكي از نزديكان شهيد مي گويد:

«فشارها از طرف شوراي عالي قضايي وقت آنقدر زياد بود كه آقاي لاجوردي بايد استعفا بدهد، اما ايشان هرگز زير بار استعفا نمي رفت و البته امام هم به ايشان فرموده بودند كه استعفا ندهيد و در هر صورت شهيد لاجوردي را سال 1363 از كـار بركنار كردند.»

اما امام خميني در همه حالات از لاجوردي دفاع مي كرد به گونه اي كه بنيانگذار انقلاب حتي در موضوع دفاع از فرزند خود درباره اتهام هايي كه به وي وارد مي شده است، شهيد لاجوردي را سنگ محك راستين بودن ديدگاه هاي مرحوم حاج سيداحمد خميني قرار مي دهند و مي فرمايند:

«در امور سياسي مدتي تهمت ها زده شد كه احمد طرفدار منافقين است و من در طول مدت انقلاب مخالفت هايي از او مي ديدم كه ديگران بر آن شدت و قاطعيت نبودند و در اين آخر كه قضيه زندان اوين پيش آمد و شكاياتي از آقاي لاجوردي مي شد و مخالفت هايي مي شد (غير) از احمد كسي را نديدم كه بيشتر از آقاي لاجوردي طرفداري كند و دفاع نمايد و وجود او را براي زندان اوين لازم و بركناري او را تقريباً فاجعه مي دانست.» (صحيفه امام، ج 17، ص 92)

شهيد لاجوردي پرونده اغلب گروهك ها را به سامان رساند، اگرچه با موانعي كه برخي مقامات وقت در كار او ايجاد كردند نتوانست پرونده برخي را تا انتها دنبال كند. بنا بر نقل نزديكانش وي بعد از آنكه برخي از عـنـاصـر پايين سازمان پيكار اعدام شدند، اما رهبران سازمان و كادر مركزي با توصيه شوراي عالي قضايي آزاد شده بودند؛ در پاي آن حكمي كه از طرف شوراي عالي قضايي صادر شده بود، نوشت:

«خدايا من با ديدن اين حكم، مرگ خود را آرزو مي كنم كه در نظام جمهوري اسلامي زيردستي آن كسي كه تابع شخص ديگري است بايد اعدام شود، اما كـسـي كـه دسـتور صادر كرده از زندان آزاد مي شود و در خارج از كشور همچنان زندگي كند و مدام اتهام به نظام جمهوري اسلامي نسبت دهد.»

وي پس از آنكه از مقام خود عزل شد به شغل آزاد روي آورد و چند ماه بعد پنج بار به جبهه ها اعزام شد. پس از تغيير مديريت قوه قضائيه، آيت الله يزدي با سفارش سيداحمدخميني، لاجوردي را به همكاري دعوت كرد و رياست سازمان زندان ها را به او سپرد؛ بدين گونه لاجوردي جايگزين مجيد انصاري شد.


چرا لاجوردي عزل شد؟

اداره دادستاني انقلاب تهران در زماني كه گروهك ها به خصوص منافقين با جمع آوري سلاح در خانه هاي تيمي بيش از چند هزار نفر از مردم تهران را به شهادت مي رساندند و پايتخت هر روز شاهد درگيري هاي مسلحانه بين نيروهاي امنيتي انقلاب و گروهك ها بود، بسيار دشوار بود. برخورد مقتدرانه لاجوردي با محاربين سبب شد تا نارضايتي كساني كه دوستان و يا اقوام شان در اين برخوردها زنداني و يا اعدام مي شدند، برانگيخته شود. بازداشت حسن لاهوتي، پدر دامادهاي هاشمي رفسنجاني از جمله اين برخوردها بود.

همچنين توصيه ناپذيري لاجوردي سبب نارضايتي شديد جناح چپ شده بود. بهزاد نبوي پس از گذشت نزديك 30 سال از اعدام محمدرضا سعادتي، رهبر منافقين در زندان اوين هنوز نمي تواند عصبانيتش را پنهان كند.

اسدالله لاجوردي از اولين شخصيت هايي بود كه بناي برخورد با باند مهدي هاشمي را داشت و اين برخورد سبب فعاليت گسترده آيت الله منتظري عليه او شده بود. حتي گواهي محمد منتظري بر عدم برخورد هاي غيراسلامي در زندان ها نيز آيت الله منتظري را ساكت نكرد و هيأت هاي تحقيق منتظري كه براي مچ گيري از لاجوردي تشكيل شده بود با حمايت محقق داماد، رئيس وقت سازمان بازرسي كشور، موسوي خوئيني ها دادستان كل كشور، يوسف صانعي و موسوي تبريزي مشغول بودند.

سيدمحمد علي مرويان حسيني كه در زمان رياست شهيد لاجوردي بر دادستاني انقلاب تهران، مسئول يكي از شعب دادسرا بوده، علت اصلي بركناري شهيد لاجوردي را فشاري مي داند كه از طرف بيت آيت الله منتظري و اطرافيان ايشان همچون مهدي هاشمي و برادرش به شوراي عالي قضايي وقت وارد مي آمده است.

وي مي گويد: «علت بركناري گزارشاتي بود كه آقاي انصاري و برخي ديگر به آقاي منتظري مي دادند و همه اين مسائل دست به دست يكديگر دادند.»

اما شايد مهم ترين دليل بركناري اسدالله لاجوردي از دادستاني انقلاب، پيگيري گسترده و بدون اغماض پرونده هشت شهريور بود كه مستقيماً دفتر اطلاعات نخست وزير را هدف گرفته بود.

اما اسرار بركناري اسدالله لاجوردي از دادستاني انقلاب تهران با حكم شوراي عالي قضايي در آخرين سخنراني او در 29 دي ماه 1363 در توديع صميمانه با جمع همكارانش در دادستاني تهران عيان مي شود. لاجوردي در اين سخنراني ضمن تأكيد بر ضرورت باقي ماندن آنها براي حفظ انقلاب، خبر مي دهد كه با تمام فشارهايي كه به او آورده اند، تا آخرين نفس در برابر جريان نفاق ايستادگي كرده است تا عزلش كنند. او توضيح مي دهد: «اگر در پرونده اي عفوي صورت گرفته است كه ناحق بوده و او در كنار آن نوشته است كه با نظر اين دادستاني نبوده، اما به آن عمل كرده است، بدان جهت است كه امام به من گفتند كه باش، دادستان باش، حرف شورا را هم گوش كن ... به امام عرض مي كردم كه شما به من بگوييد برو، چون من به اينها [فشارآورندگان]گفته بودم كه من استعفا بده نيستم ...»

او در آن جلسه توضيح مي دهد كه بزرگ ترين مشكل او توصيه ناپذيري اش در برابر كساني بوده است كه بعدها در وصيت نامه آنها را منافقين انقلاب ناميده است و اعتراض به عدم اجراي عدالت از سوي كساني كه تحت تأثير آنها قرار گرفته اند. از جلسه اش با شوراي عالي قضايي در آخرين روز مي گويد و اينكه به او پيشنهاد ارتقاي سازماني در قبال كنار گذاشته شدن از دادستاني انقلاب داده اند و او گفته است كه شما مرا در اينجا تحمل نمي كنيد، چگونه خواهيد توانست در آنجا تحمل كنيد!؟

از صداي رسايش در اعتراض به بي عدالتي و تأثير پذيري از حاميان نفاق مي گويد و از حال خود وقتي حكم آزادي يكي از سه نفر مركزيت جناح انقلابي راه كارگر را بر اثر توصيه پذيري مي بيند، تنها به دليل آنكه پدر او پزشك منتظري بوده است:

«در جريان اين اعتراضات موضوع نوشين نفيسي را مطرح كردم. نوشين نفيسي جزء يكي از سه نفر مركزيت جناح انقلابي راه كارگر بود. وقتي چنين فردي را بياورند آزاد كنند، من به آنها گفتم كه وقتي [دستور] آزادي او را ديدم، از خدا مرگم را خواستم و در پرونده هم نوشتم. نوشتم خدايا تو شاهدي وقتي كه اين تبعيض را در جمهوري اسلامي ديدم از تو مرگم را خواستم... گفتم نوشين نفيسي را آزاد مي كنيد تا پدرش خوشش بيايد؛ اينكه مركزيت و محور آزاد شود و زيرمجموعه آن اعدام، ظلم است. چرا پنج رديف زير او اعدام بشود، اما مركزيت آزاد بشود؟ اين ظلم است و اگر قرار است يك وقت خداي نكرده اين نظام جمهوري اسلامي لطمه بخورد، از ناحيه اين ظلم ها است. ظلم براي من قابل تحمل نيست. عليرضا تشيد را باز مطرح كردم. گفتم عليرضا تشيد در تيرماه حكم اعدامش تأييد شده، اما شما تا حالا نمي گذاريد اعدام بشود، در زندان 150 نفر را كمونيست كرده و دنبال كارش هستيد تا اين را هم از مرگ نجات دهيد. اينها براي من قابل تحمل نيست. به آنها گفتم در اين رابطه بچه هاي شعبه شش يك جا همه استعفا دادند كه گفتم نمي پذيرم... اين بچه ها همان هايي هستند كه از خود شماها اين مسائل مذهبي را ياد گرفته اند.»

او به چندين مورد اعمال نفوذ براي رهايي چهره هاي شاخص نفاق اشاره مي كند و توضيح مي دهد كه او را به خاطر انجام دستور امام مؤاخذه كرده اند و ... و تأكيد مي كند كه با تمام اين شرايط چون دستور امام بر ماندن بوده است، او تا زماني كه عزلش نكردند، در چارچوب قانون ايستادگي كرده است. «برادران در ماشين به من گفتند لاجوردي بماند هم كاري نمي تواند بكند، من به شما مي گويم، شما هم مي دانيد، من آدمي نيستم كه كوتاه بيايم. فقط يك جا كوتاه مي آيم، اين را هم بارها گفتم امام اگر به من بگويد برو در آتش- من دلم مي خواهد يك دفعه امام اين را امتحان كنند. اگر آتش روشن بكنند اين وسط هم به من بگويند برو در آتش- بدون پروا مي روم در آتش.»

خاطره زير كه توسط دكتر حسين لاجوردي (فرزند شهيد لاجوردي) نقل شده مي تواند پايان بخش اين نوشتار باشد:

«در روز ششم تير حضرت آيت الله خامنه اي ترور شدند، در هفتم تير اتفاق 72 تن افتاد، هشتم تير قرار بود آقاي لاجوردي و آقاي گيلاني و ديگران ترور شوند كه آقاي كچويي شهيد شدند. در پي اين وقايع، ماجراهايي توسط مجاهدين خلق در زندان ايجاد شدند كه با تدبير آقاي لاجوردي مديريت شد.

در تمام اين مدت، امام از ايشان حمايت كردند، اما گزارش هاي متعددي در مورد آقاي لاجوردي به امام داده بودند و امام خيلي ناراحت شده بودند. مي گويند در جلسه اي كه آقاي لاجوردي رفته بودند تا درباره آن گزارش توضيح بدهند، در ابتدا ابروهاي امام درهم بود و به شدت ناراحت بودند، ولي هرچه آقاي لاجوردي توضيح بيشتري مي دادند، چهره امام بازتر و بازتر مي شد.

مي دانيد كه شوراي عالي قضايي با آقاي لاجوردي مخالفت هايي داشتند و به خصوص از طرف آقاي منتظري فشارهاي سنگيني براي برداشتن ايشان وجود داشت. صحبت هاي آقاي لاجوردي كه تمام مي شود امام صحبت هايي را مي فرمايند و مي گويند از اينها تا روز قيامت كسي خبردار نشود. بماند بين ما و شما و خدا. يك نفر اشاره مي كند كه ريشه منافقين كنده شده. امام لبخندي مي زنند و مي گويند: «تا اسلام هست، منافقين هم هستند. شما تصور مي كنيد ريشه شان كنده شده! بايد همان مراقبت سابق صورت بگيرد.»

امام در مورد توابين منافقين هم نظرات محكمي داشتند و مي فرمودند: «آنهايي كه دستگير شده اند، تا توبه شان مسلم و يقين نشود، محارب محسوب مي شوند، مگر اينكه بيايند و بگويند كه اسلام و جمهوري اسلامي را قبول داريم و مبارزه مسلحانه را كنار مي گذاريم، ولي در مورد كساني كه اسلحه به دست گرفته بودند و همين طور در مورد كساني كه چه قلمي و چه زباني، اينها را تشويق و به آنها كمك كرده بودند كه اسلحه دست شان بگيرند، مثلاً نويسنده روزنامه مجاهد كه دائماً اينها را به مبارزه مسلحانه تشويق مي كرد، كم ترين مماشاتي نبايد صورت بگيرد.»


نويسنده:مهدى سعيدى

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا